دیوارها، از چهار جانب اتاق، به او نزدیک می شوند. نفسش گرفته است. بی قرار و ناشکیب است و هر لحظه اش، آستانه یِ انفجارِ بغضی است که راه سخنش را بسته است. شب ها، کوچه گرد شهرغریب است. چون دیوانگان پایش روی پدال گاز است و صدای هارهارِ گریه اش، از تمام آوازه خوان ها ی ضبط صوتش، بلندتر است. ها! رفیق. امروزِ نویسنده یِ این بلاگ چنین است. دماغی برای آشپزی که سهل است برای زندگی هم ندارد. باشد که روزهای روشن، نزدیک باشد.
روشنک، طراح گرافیک هستم. در حال حاضر، دانشجوی مردم شناسی با گرایش هنرم. چند سالی هست که مقیم هندم. خوراک، باورها و عقاید مرمان این دیار و پدیده های متفاتی را که تجربه می کنم، اینجا به اشتراک میگذارم.
در مورد این وبلاگ:
پیش فرض تمام پست ها، تهیه ی خوراک برای "چهار نفر" است. اگر پُستی شامل حال این موضوع نباشد، حتما آن را در متن پست، قید خواهم کرد. استفاده از مطالب وبلاگ، با ذکر منبع و ارجاع به پُست مربوط، بلامانع است.
اشتراک در:
پستها (Atom)